متن کامل نامهی سرگشادهی بیش از ۲۲۰ نویسنده به وزیر ارشاد
جناب آقای جنتی، وزیر محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی
ما، جمعی از نویسندگان و مترجمان، که در سالهای اخیر لطمههای جبرانناپذیر سانسور را بر پیکر فرهنگ و نشر کشورمان بیش از همیشه حس کردهایم، خوشحال شدیم از وعدهٔ آقای رییسجمهور در ایام انتخابات برای برداشتن سانسور و در پیش گرفتن رفتاری مشابه مطبوعات با کتاب، و همینطور از شنیدن نظرِ جنابعالی برای حذف نظارت پیش از چاپ ارشاد بر کتابها. نظرات آقای رییسجمهور و جنابعالی گویای آن است که شما هم به خوبی از لطمههای سانسور بر نویسندگان و ناشران و در کل بر عرصهٔ فرهنگمان باخبرید و به همین دلیل هم درصدد چارهجویی برآمدهاید. ما نیز به عنوان کسانی که بیشترین درگیری را با سانسور داشتهایم و نیز بیشترین صدمات مادی، روحی و فرهنگی آن را بر فرهنگمان شاهد بودهایم، آن هم فرهنگی اهل مدارا و برآمده از قرنها تجربه، بر آن شدیم که با نوشتن این نامه نه فقط حمایت خود را از نظر آقای رییسجمهور و جنابعالی اعلام کنیم، که برای کمک به اقدامات آتی در همین جهت، نظر و پیشنهادهای خود را به شرح زیر اعلام کنیم:
۱- از آنجا که طبق قانون حمایت از مولفان و مصنفان- مصوب سال ۱۳۴۸- نویسنده مالک اثرخویش شناخته شده و هیچ کس بدون اجازه حق دخل وتصرف درمتن او را ندارد، ما نیز براین باوریم که نویسنده به لحاظ حقوقی و قانونی درقبال اثر خود مسئول و پاسخگوست و بنابراین ما در صورت لزوم در قوه قضاییه مسئول و پاسخگوی نوشتههایمان خواهیم بود؛ طبعا مشروط به اینکه کتابهامان بدون دخالت سانسور منتشر شود.
۲ـ از نظر ما به جز دادگاههایی با حضور هیئتمنصفهٔ اهل فرهنگ، که میتواند مرجع رسیدگی به شکایاتی باشد دربارهٔ وقوع جرمهای احتمالی در کتابها، هیچ فرد یا نهاد دیگری حق قضاوت و تصمیمگیری برای جلوگیری از انتشار کتابها یا دخل و تصرف در آنها را ندارد و این کار خلاف نص صریح قانون اساسی است؛ حتا مصوبات شورایعالی انقلاب فرهنگی نیز نه فقط قانون محسوب نمیشود، که تا آنجا که حقوق اساسی نشر و صاحبان کتاب را نقض کند، خلاف قانوناساسی است. به نظرِ ما در سایهماندن بررسها و مواجهنشدنشان با نویسندگان و ناشران، و همینطور دادن موارد سانسوری بر روی کاغذهای بدونِ سربرگ و شمارهی وزارتِ ارشاد، نه فقط نشانهٔ قبح این کار، که نشانهٔ دیگری بر غیرقانونیبودن سانسور نیز بوده است. (یادآور میشویم که در اواخر دوران ریاستجمهوری آقای خاتمی، در پی نامهیی که ناشران خطاب به ایشان نوشته و سانسور را خلاف قانون اساسی دانسته بودند، آقای خاتمی این موضوع را به «هیئت پیگیری و نظارت بر قانوناساسی» ارجاع دادند و این هیئت پس از بررسی به تصریح اعلام کرد که این کار خلاف قانون اساسی است.)
۳ـ گستردهبودن سانسور در این سالها و واگذارکردنِ ناگزیر مواردِ کلی آن به درک شخصی بررسها، فضایی پر از بیم و تردید میان نویسندگان و ناشران پدید آورده که طبعا به آسانی از بین نخواهد رفت. پیشنهاد میشود در وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی، نهادی مشورتی شکل گیرد که با استناد به مواد قانون اساسی، به نویسندگان و پدیدآورندگانی که درمورد پیامدهای حقوقی آثارشان مردد هستند، مشاورههای لازم را ارائه دهد.
با این امید که نویسندگان روزی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را در کنار و حامی خود در جهت اعتلای فرهنگ کشور ببینند و نه در مقابل یا بالاسرِ خود، این نامه را به پایان میبریم و از جنابعالی انتظار داریم اقدامات مقتضی را به عمل آورید.
پ.ن:
برای امضا کردن این نامه و افزوده شدن نامتان به فهرست امضاکنندکان به این صفحه مراجعه کنید یا به [email protected] ایمیل بزنید.
اسامی امضاکنندگان:
پونه ابدالی، شهره احدیت، امیر احمدی آریان، بابک احمدی، فرشته احمدی، کیوان ارزاقی، شیوا ارسطویی، مریم اسحاقی، پیمان اسماعیلی، حامد اسماعیلیون، جواد افهمی، شهرام اقبالزاده، احمد اکبرپور، محمدهاشم اکبریانی، مژده الفت، گلی امامی، غلامرضا امامی، حمید امیدیسرور، شهلا انتظاریان، معصومه انصاریان، رضیه انصاری، یوسف انصاری، هوشیار انصاریفرد، قباد آذرآیین، آرش آذرپناه، فرخنده آقایی، سهند آقایی، نیلوفر باقرزادهاکبری، فارس باقری، شاهین باوی، حبیب باویساجد، شبنم بزرگی، حسین بکایی، آذردخت بهرامی، علیرضا بهرامی، منیرالدین بیروتی، فتحالله بینیاز، عاطفه پاکبازنیا، شهرام پرستش، بهرنگ پورحسینی، حامد پورشعبان، مجتبا پورمحسن، فروغ پوریاوری، احمد پوری، یونس تراکمه، محمد تقوی، مهرداد تویسرکانی، نغمه ثمینی، پروین جلوهنژاد، افشین جهاندیده، مریم جوادی، شاپور جورکش، حامد حبیبی، مهدی حجوانی، مریم حسینیان، صالح حسینی، محمود حسینیزاد، نورا حقپرست، دانیال حقیقی، رودابه حمزهای، علی حیدری، فریبا خانی، کیهان خانجانی، علی خدایی، ابوتراب خسروی، سینا دادخواه، مجید دانشآراسته، خلیل درمنکی، ابراهیم دمشناس، فرزانه دوستی، آیت دولتشاه، خشایار دیهیمی، عطیه راد، مهدی ربی، مهدی رجبی، حامد رحمتی، مهکامه رحیمزاده، سهراب رحیمی، خالد رسولپور، رضا رضایی، مصطفی رضیئی، مجید رفعتی، محمد رمضانی، آرام روانشاد، احمد رهنما، شهلا زرلکی، مژده ساجدین، سارا سالار، عبدالرضا سالاربهزادی، فرزانه سالمی، عباسعلی سپاهییونسی، نیکو سرخوش، سعید سلطانیطارمی، بلقیس سلیمانی، پوریا سوری، اصغر سیدآبادی، نوید سیدعلیاکبر، علیرضا سیفالدینی، کاوه شجاعی، علی شروقی، سعید شریفی، اسدالله شعبانی، بهمن شعلهور، یاسمن شکرگزار، رویا شکیبایی، حسین شهرابی، محمدحسن شهسواری، شهرام شهیدی، حسین شیخ الاسلامی، لیلا صادقی، رویا صدر، عباس صفاری، محمدرضا طاهری، سعید طباطبایی،محمد طلوعی، میلاد ظریف، جواد عاطفه، مریم عباسیان، شهریار عباسی، علی عبداللهی، گروس عبدالملکیان، عباس عبدی، زهرا عبدی، فریدون عموزاده خلیلی، مهدی غبرایی، عدنان غریفی، علی غضنفری، احمد غلامی، حدیث غلامی، همایون غنیزاده، ناصر غیاثی، مهدی فاتحی، رها فتاحی، محسن فرجی، علی فردوسی، محمدرضا فرزاد، لیلی فرهادپور، حسن فرهنگفر، رضا فکری، الهام فلاح، پوریا فلاح، محمود فلکی، کاوه فولادینسب، محمدرضا فیاض، پیروز قاسمی، فاطمه قدرتی، آزیتا قهرمان، مجید قیصری، مدیا کاشیگر، ضحی کاظمی، ندا کاووسیفر، علیاکبرکرمانینژاد، مینو کریمزاده، یوریک کریممسیحی، محمد کشاورز، منصور کوشان، میثم کیانی، مجتبا گلستانی، نینا گلستانی، سیامک گلشیری، سیاوش گلشیری، شاهرخ گیوا، علیرضا لبش، مهسا محبعلی، آزاده محسنی، کامران محمدی، علیرضا محمودیایرانمهر، حسن محمودی، سهیل محمودی، عباس مخبر، آیدا مرادیآهنی، مهدی مرادی، محمدرضا مزروقی، داریوش معمار، هادی معصومدوست، نیما ملکمحمدی، مسعود ملکیاری، مریم منصوری، بهزاد موسایی، حافظ موسوی، فرشته مولوی، امیرعباس مهندس، فریبا نباتی، محبوبه نجفخانی، حمیدرضا نجفی، رضا نجفی، کورش نریمانی، آرش نصرتاللهی، عرفان نظرآهاری، یاسین نمکچیان، فرشته نوبخت، سمیه نوروزی، یاسر نوروزی، حسین نوروزیپور، علیرضا نوری، یوسف نوریزاده، مهدی نوید، امید نیکفرجام، شراره وظیفهشناس، محمد ولیزاده، محسن هجری، حسن همایون، پیمان هوشمندزاده، محمد یاراحمدی، آنیتا یارمحمدی، مناف یحییپور، امیرحسین یزدانبد، پیام یزدانجو، صفی یزدانیان، مهدی یزدانیخرم و محمد یعقوبی.
تاملی بر یادداشتی از محمد قوچانی
نویسندهی مهمان: شاهرخ تندرو صالح
آقای قوچانی از پُرنویسان مطبوعات ایرانی ست. نوشتارهای درازنفسانهشان در پوست انداختن ساختار قدرت سیاسی رنگ و بویی دیگر گرفته است. در تک مضراب پایانی یادداشت «آسمان» شمارهی ۶۱ فرمودهاند که "عصر اپوزیسیون بودن پایان یافته است."
یادم به این تکبیت جاودانیاد، اخوان ثالث افتاد که میگوید:
زمانهای ست شتر گربه عقل گُر گیرد
که گربه دام فکنده ست تا شتر گیرد!
ظاهراً روی صحبتهای چندپهلو و بیمختصات ایشان و افاضه فضلهای هانتینگتونوارشان هشدار به کسانی ست که احتمالاً قرار است پیرامون تلاشهای دولت یازدهم برای آزاد ساختن کشور از انسدادهای مختلف اقتصادی فرهنگی اجتماعی و سیاسی نقشهایی چکشی و بازدارنده را ایفا کنند.
سرمقالهی ایشان با ذکر مصیبت هشت سال تجربهی جانانهی پوپولیسم سیاسی و تراز کردن کفههای عوامفریبی احمدینژادی و آرمانگرایی خاتمی آغاز شده و در صحرای کربلای روحانی رحل اقامت میافکند و با نگاهی هگلی بر این پرسش متوقف میماند که: واقعیت چیست؟ [ادامــه]
محمدحسن شهسواری: این روزها بحثهای پراکندهای بین دوستان نویسنده و شاعر پدید آمده که مسئول اصلی نوشتهی هنرمند کیست. یعنی اگر قرار باشد برای کتابی کسی کتک بخورد، چه کسی بیشتر از همه مستحق آن است. به نظر من پدیدآورنده. از دوستان آشنا به مسائل حقوقی نشر کشورهای فرنگی که پرسیدم پاسخ دادند در آن جا هم پدیدآورنده. منتها همه بلافاصله گفتند آن قدر به طرز احمقانهای در آن ممالک همه حرفشان را میزنند که کسی به کتاب کسی کاری ندارد. دولت و نهادها و سازمانهای حکومتی که اصلا. مگر این که واقعا کسی به شخص حقیقی نسبت دروغی ببندد یا توهین مشخصی بکند و آن شخص برود دادگاه و از خودش اعادهی حیثیت بکند. تازه خیلیها همین را هم نمیکنند. کار بیکلاسی میدانندش. بعد همهی این دوستان فرنگدیده گفتند نویسندگان ایرانی بروند خدا را هم شکر کنند در کشوری زندگی کنند که داستان و شعر این قدر مهم باشد که پدیدآورنده اش را ببرند دادگاه و از آن مهمتر زندان.
اصلا بیایید فرض کنیم این دوستان فرنگدیدهی با ما سر شوخی دارند و از فردا قرار است هر کسی از مادرش قهر کرد برود دادگاه و از نویسنده و شاعر شکایت کند و پروندهها به جریان بیفتد. با فرض این مسئله چند نکته را یادآوری میکنم:
۱ـ واقعا اگر کلمههای منِ نویسنده متضمن جرمی واقعی یا غیرواقعی باشد، چه کسی مستحق مجازات است؟ حتی اگر فرض بگیریم عدهای حقوقبگیر وظیفهشان کشاندن کتابها به دادگاه باشد، واقعا جوانمردی است که دیگران شلاق ما را بخورند؟ تاکنون که این طور بوده. در درجهی اول ناشر ضربه دیده و در مرحلهی بعد آن ممیز بیچارهی ارشاد. یعنی وقتی کتابی بد و نامعتبر شناخته میشود، میروند سراغ ممیز و حتی در مواردی او را اخراج میکنند. خسارت ناشران که دیگر نیاز به گفتن ندارد. مثلا نشر چشمه که نخواست تبدیل به سانسورچی شود و هزینهاش را دید.
۲ـ اگر ما به خاطر کلمههایمان به دادگاه و زندان برویم، تازه سرنوشتمان میشود سرنوشت روزنامهنگاران در سی و چهار سال گذشته. یعنی واقعا شاعران و داستاننویسان ما خجالت نمیکشند این همه روزنامهنگار شجاع و باسواد، در همهی این سالها به خاطر آزادی به طور متوالی به زندان و دادگاه رفتهاند و آنها در توهم خانههای امنشان به خیال خود عمر بیدردسر گذراندهاند؟ آن وقت انتظار دارند در صف اول تغییرات باشند و از سوی دیگر گله کنند مردم کتاب نمیخوانند. مردم کتاب چه کسی را بخوانند. کسی که برای کسب اندکی آزادی جرات پذیرفتن مسئولیت کلمههای خود را ندارد؟
۳ـ یک بار دیگر در جای دیگری هم گفتم. ممیز کوچک ارشاد در پستوهای این اداره با کلمههای ما هر چه بخواهد میکند. مثلا در پایان یک فصل از رمان «میم عزیز» این جملات را آورده بودم. توصیف یک مرد است از همسرش: « رنگش پریده بود و چشمانش گشاد شده بود. نفس نفس میزد. گفت چی میخواستند اینها از تو؟ همه چیز را بهش گفتم.»
ممیز کوچک ارشاد گفت این جملات باید حذف شود. گفتم چرا. گفت معلوم است دارند همخوابگی میکنند. اولا که چنین برداشتی از چنین کلمههایی فقط از یک بیمار جنسی برمیآید. بعد هم بر فرض که از این کلمهها بربیاید زن و شوهر عقدی و شرعی ما همخوابگی میکنند. چنین پوشیده گفتن از چنین امر مرسومی میان زوجهای مسلمان به نظرم جای تقدیر هم دارد. ممیز کوچک ارشاد میتواند شما را به خاطر چنین کلمههایی حذف کند اما هیچ قاضیای در ایران شما را به خاطر این جملات و به جرم خدشهدار کردن عفت عمومی به دادگاه نمیکشاند. حتا اگر مثل ممیز کوچک ارشاد فکر کند، قوهی قضاییه برای حفظ آبروی خود چنین نمیکند.
۴ـ از سوی دیگر و در ادامهی باید آرزو کنیم پای نویسنده و شاعر و مترجم به دادگاه باز شود. این یعنی کتاب مهم است. همان طور که در سالهای گذشته روزنامه مهم بوده و مردم در خانههایشان در مورد آن حرف زدهاند. در مهمانیهایشان. بر سر سفرهی شامشان از روزنامه و روزنامهنگار حرف زدهاند و میزنند. سی و چهار سال است که این اتفاق برای ادبیات نیفتاده.
۵ـ بدترین حالت ممکن را در نظر بگیریم: هر روز صبح خیل نویسنده و شاعر در دادگاه هستند و بعدازظهرش روانهی اوین. ادیبان سه دسته میشوند. یک گروه دیگر چیزی نمینویسند. گروه دیگر به خودسانسوری شدید رو میآورند. اتفاق فرخندهای است. کلی به مجیزگویان و پاورقینویسان مملکت اضافه میشود و دیگر کسی نمیتواند پشت کلمهها برای خود و اطرافیانش ژست مبارز بگیرد. چون مجبور است به صراحت مواضعاش را روشن کند تا گرفتار دادگاه و زندان نشود. اما آنهایی که میمانند با وجود این همه وسایل ارتباطجمعی چیزی منتشر میکنند که از جان برآید و لاجرم بر دل نشیند. گیریم بندهی محمدحسن شهسواری، جزو دو گروه اول باشم اما آرزوی آن روز را دارم تا رمانها و اشعار ادیبان واقعی مملکتم را بخوانم.
۶ـ البته تمام اینها زمانی شیرین است که سانسور پیش از انتشار برچیده شود.