
دو سه ساعتی از نيمهشب گذشته، ولی روز من هنوز تمام نشده؛ پس به جای «ديروز» مینويسم: امروز که چند ساعتی را در يک مرکز درمانی علّاف بودم، بهترين زمان بود برای زير و رو کردن نخستين شماره از سری جديد
مجلهی ماه همشهری. بیدرنگ ياد سری نخست اين مجله افتادم، زمانی که به سردبيری محمد قوچانی منتشر میشد. اکنون پس از يک وقفهی طولانی و در پی تغيير بنيادين و سياسی مديران موسسهی همشهری، انتشار اين مجله با اين کيفيت، بسيار بيش از آن زمان خشنودم کرد. شخصا با شماری از مديران اينچنينی در سازمانی ديگر برخورد نزديک دارم و سختی انجام چنين کاری را بهشدت حس میکنم. به گمان من سردبير و تحريريهی اين مجله در نتيجهی بردباری بسيار، نگاه کاملا متعادل و توان کاملا حرفهای به چنين مهمی دست يازيدهاند. دیماه پارسال و به هنگام انتشار همشهری جمعه توسط همين سردبير (عليرضا محمودي) و برخی دوستان روزنامهنگارش
نوشتم که بسيار خوشحالام از سماجت و همت عالی آنان در نمايش و اثبات توانايی حرفهای خود به مديران جديد روزنامهی همشهری. در ميان ايشان نيستم که بتوانم دشواریهای چنين تعاملی را نمونه بياورم، ولی گفتم که تجربهی چنين تعاملی را در فضايی ديگر دارم و برای همين به آنها که با اين فضا ناآّشنا هستند میگويم که امروز روی صندلی انتظار آن مرکز درمانی، وقتی مجله را ورق میزدم، احساس میکردم نشريهای را در دست گرفتهام که از دل آتش بيرون آمده. همين احساس، دوباره زبان تحسين مرا باز کرد. نه تنها به خاطر کيفيت بيشتر گزارشها، گفتوگوها و يادداشتهای آن که بيشتر به خاطر روحيه و رويکری که عليرضا محمودی نيز در
سرمقاله به آن اشاره کرده:
[متن کامل]