این روز و شب و توالی، که به روبهرو و پشت ملال میسازد، خداوند بزرگ را به نظر آورید که چه صاحبدلانه، عشق در ما میسازد و ملال را به کناری از روز خارج میکند و شعف میآورد...*
اما چاره چیست وقتی عشق، خود ملال آوَرد و شور بمیراند؟ مولانا شیخی را روایت میکرد چراغ بر دست که شبهنگام میگشت و ملول از دیو و دد، انساناش آرزو بود.** دیو و دد به طبیعتِ خویش در کار بودهاند و هستند. نوروایتاش، روزگار پیرجوانی ست که میگردد و ملول از عشق، خویشتن ِ آزادش آرزو ست!
-------------------
* برگرفته از رمان حسد ـ مسعود کیمیایی
** زین همرهان سستعناصر دلم گرفت | شیر خدا و رستم دستانم آرزو ست
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر | کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزو ست
آيا شما هم موافقاید که ما و جامعهمان بیشتر گرفتار و در معرض «پاسخ»ایم تا «پرسش»؟ آيا شما هم قبول دارید که «جزماندیشی» و توهم «قطعیت»، بلایی فراگیر، نه فقط در سطح جامعه که، مصیبتِ بزرگ اهل اندیشه و فرهنگ و خصوصاً سیاست است؟ فرقی نمیکند تحصیلاتتان چیست، دلمشغولیتان چیست، اصلاً اهل کتاب هستید یا نه، یا اصلاً اهل فلسفه هستید یا نه؛ فرقی نمیکند. کافی ست فقط خوانندهی همین سطور باشید تا خواندن کتابِ کمحجم «پرسیدن مهمتر از از پاسخ دادن است» برای فروکشاندنتان از قلهی دانایی به درهی تردید از نو، در حد نان و سیگار شب واجب باشد، به همین قطعیت!
شما در این کتاب، که «درآمدی بر فلسفه» محسوب میشود، بیآن که حتا با یک نظریهی فلسفی روبهرو شوید، یا حتا نامی از یک فیلسوف بشنوید، به شیوهای سقراطی، درمیبابید که همهی آنچه میپندارید «معرفت (شناخت)» شماست، فقط «باور» شماست، و همهی آنچه میانگارید «باور» شماست، هیچ ریشهای در ادراک شما ندارد، بلکه بیشتر «دانستههای» عموماً زیانبار شماست و باید از این توهمات رها شوید تا آمادهی اندیشیدن، درنگیدن و چه بسا زندگی کردن و حتا اگر دلتان خواست، فلسفیدن شوید.
خوشبختانه زبان این کتاب بسیار ساده، شیرین و گاه روایی و حتا بازیگوشانه است، و حمیده بحرینی (مترجم) نیز با همیاری هومن پناهنده (ویراستار تخصصی)، در روانی و شیوایی نثر آن بسیار کوشیده است. بحرینی در پایان مقدمهی کتاب نوشته است: "بیایید یک بار دیگر مانند دوران کودکی لذت بازی را تجربه کنیم: بنایی را که ساختهایم فرو ریزیم و تکه تکه از نو بسازیم. شاید حاصل کار بنایی محکمتر و زیباتر از بنای قبلی باشد." با این حال اگر توصیهام را جدی گرفتید و کتاب را خواندید و از این بازی خوشتان نیامد، با افتخار پذیرای نفرینتان خواهم بود؛ چون اولین نتیجهی مطالعهی این کتاب، چیزی جز نفرین و لعنت نخواهد بود!
مشخصات کتاب:
پرسیدن مهمتر از پاسخ دادن است (درآمدی بر فلسفه) ـ نوشتهی دنیل کلاک (Danil Kolak) و ریموند مارتین (Raymond Martin) ـ 2002 ـ ترجمهی حمیده بحرینی ـ نشر هرمس ـ ۱۹۸ صفحه، قطع رقعی ـ قیمت ۲۵۰۰ تومان ـ [گزارشی از نقد و بررسی کتاب]
سه سال و شش ماه پیش در اینجا نوشتم: «۱۵ مرداد ۱۳۸۴ را بهخاطر میسپارم و از این لحظه، گشایش سایت هفتان را اعلام میکنم.» اکنون، سه سال و شش ماه از آن روز گذشته است. حاصل این زمان دراز، برآمدن سایتی بوده است که به همت اعضای فعال و صبورش و با تلاش همکارانِ بزرگوار و سختکوشام، با حدود نوزده هزار لینک به خبرها، مطالب و مقالات گوناگون در زمینههای ادبیات، هنر و فلسفه، به گنجینهای عظیم و بیبدیل تبدیل شده است. فقط یک نمونهی آن، کتابخانهای ست با افزون بر سیصد داستان ارزشمند خارجی که در بخش «داستان ترجمه»ی هفتان گرد آمده است. نگهداری گنجینهی چهاردهگانهی هفتان را وظیفهی خود میدانم.
اما از چند روز پیش، این سایتِ فرهنگی در وضعی قرار گرفت که از آن باخبرید. در روندِ پیگیری، به نقطهای رسیدهام که مجبورم هرگونه تصمیمگیری در بارهی ادامهی فعالیت هفتان را به زمانی دیگر ـ نمیدانم کی ـ موکول کنم.
خستهام، مثل برخی از شما. و آزردهام، همچون خیلی از شما. پس از سه سال و نیم، در این وضعیتِ ناگزیر، باید کمی بخوابم.
محمدحسن شهسواری: سووشون در فضای ذهنیای میگذرد که استعمار همچنان سؤال اول روشنفکران است. هنوز نوبت استبداد نرسیده است و اگرچه این دو در بیشتر موارد در جان هم تنیدهاند و مبارزه با یکی گویی نبرد با دیگری ست، اما منتقدان لیبرال کشور، همین استراتژی را یکی از نقاط ضعف جریان روشنفکری ایرانی در سدهی اخیر میدانند. آنها معتقدند استعمار در وجوه برجستهای از خود قابل رفع است. زیرا که عاملی خارجی ست. اگرچه مذموم است اما به اندازهی استبداد برای فرهنگ یک کشور مضر نیست. همین گروه معتقدند فراموشی استبداد (به تبع آن فراموشی اصل مهم آزادی هر فرد به مثابهی یک شهروند) باعث شده مبارزان ضد استعماری همان روشهای استبدادی را برای مبارزه برگزینند. بنابراین برای محکم کردن میخ استبداد خود، در انتها چارهای ندیدند که برای مبارزه با استعمار روس به استعمار انگلیس پناه بیاورند و برای مبارزه با هر دو به آمریکا. استبداد از آن جایی که ریشه در عدالت و فطرت انسان ندارد، نمیتواند در داخل رشد کند. بنابراین برای ماندگاری در نهایت چارهای ندارد مگر دیگ استعمار را هم زدن. [متن کامل مقاله را در پنجرهی پشتی بخوانید]
همانطور که پیشتر نوشتم، انسداد سایت هفتان را کمیتهی فیلترینگ مخابرات انجام نداده، چه، اگر چنین بود، سادهتر و سریعتر میشد به نتیجهی مثبت یا منفی رسید. اما در رفت و آمدها و مکاتباتم، به نهادی برخوردهام که دیوار بسیار بلندی دارد. این دیوار بلند سرعتِ پیگیری را برای کشف دلیل توقیف و «احتمالاً» رفع آن، کند کرده است. اهل راهاندازی دامین جایگزین و سیستم https هم برای هفتان نیستم و فقط به تلاش خودم برای رفع توقیف ادامه خواهم داد.
تا حصول نتیجهای روشنتر که نمیدانم کی خواهد بود، اگر از فیلترشکن استفاده میکنید که هیچ، مسئولیتاش با خودتان! در غیر این صورت، نه برای «دیدن» هفتان که برای «استفاده» از لینکهای آن میتوانید از فید هفتان در گوگلریدر استفاده کنید: http://www.haftan.com/rss.asp
یا از «هفتانک» بهره ببرید که نمونهاش همین جا (در ستون سمت چپ) فعال است و شما را مستقیماً به منابع تازهترین لینکهای هفتان هدایت میکند. اگر هم دوست دارید نمونهای از این هفتانک را در وبلاگ خودتان داشته باشید، میتوانید کدِ درون این باکس را بردارید و در قالب وبلاگتان بگذارید. این جوری مرتکبِ گناه دیدن رویِ نامحرم هفتان هم نخواهید شد!
پینوشت:
اگر قبلاً هفتانک را در وبلاگتان درست کردهاید، کد آن را با کدی که اکنون در این باکس هست، عوض کنید.
کد برای هفتانک:
متأسفانه از امروز، برخی از آی اس پ ها سایت هفتان را فیلتر کردهاند. برای این که بتوانم پیگیری دقیقتری بکنم، خواهش میکنم کامنت بگذارید و بگویید که آی اس پ شما هفتان را فیلتر کرده یا نه؟ نام آی اس پ را (شرکتی که خدمات اینترنت را از آن میگیرید) هم بنویسید لطفاً.
پینوشت:
باز هم متأسفام که بگویم، نتیجهی پیگیریهای دشوار امروز مشخص کرد که مسدودشدن سایت فرهنگی هفتان در برخی از آی اس پها بر اساس اشتباه فنی نبوده و از طرف مخابرات نیز این اتفاق رخ نداده است. فعلاً همین مقدار خبر دارم که مسدودشدن این سایت فرهنگی بنا به دستوری خاص به برخی از آی اس پ های مهم انجام شده و احتمالاً سراسری خواهد شد. در روزهای آینده، امیدوارانه برای کشف دلیل ماجرا و روشن شدن تکلیف نهایی تلاش خواهم کرد.
در آینده، نتیجهی پیگیریها را در همینجا خواهم نوشت. از همهی بزرگوارانی هم که به روشهای گوناگون، همدلانه «حیرت» و «تأسف» خود را بیان کردند، صمیمانه سپاسگزاری میکنم.
به ندرت پیش میآید که در اینجا، در بارهی کتاب شعر چیزی بنویسم. ولی «روزی برای تو خواهم گفت»، تازهترین کتاب احمدرضا احمدی را نمیتوانم معرفی نکنم. چرا؟ این شعر از این دفتر را بخوانید تا دریابید انگیزهام را که در «تصادف» ریشه دارد!
خوابگرد
خوابگرد از من نشانی درختان گیلاس را میپرسد
بر سینه یک شکوفهی گیلاس آویخته است
نشانی همهی پلهایی را که به درختان گیلاس رهسپار است به خوابگرد میدهم
اما
پلها را انکار میکند
ایام هفته چنان خوابگرد را غارت کرده است که چشمان را به هنگام شنیدن نام شکوفهی گیلاس میبندد
برای من میگفت چگونه بسترش در مهتاب بدون جرقهای
دچار حریق شد
با غصه میگفت: رویاهایش در حریق سوخت
دستان خوابگرد را گرفتم و به کنار درختان سرو بردم
اما
خوابگرد درختان گیلاس را فراموش نکرد
گیلاسها در ذهناش آماس کرده بود
خوابگرد میخواست از رؤیایش برای من بگوید
من حوصلهی شنیدن نداشتم
پس
کوچههای تاریک را میان هم تقسیم کردیم
کوچههای بنبست سهم خوابگرد شد
اما
خوابگرد خوشبخت بود
چون شکوفههای گیلاس در چهارفصل سال در چشماناش گیلاس میشدند.
در سریال معروف ۲۴ که بهتازگی دو فصل آن را دیدهام، یکی از شخصیتهای اصلی این سریال، «دیوید» نامزد سیاهپوستِ ریاست جمهوری ایالات متحده است که به این مقام هم میرسد. او پابهپای «جک»، قهرمان اصلی سریال، حوادثی بسیار عظیم و پیچیده در حد امنیت ملی را با هزار مکافات، اما به خوشی پشت سر میگذارد. گفته میشود که پخش این سریال، تأثیر انکارناپذیری در کامیابی «اوباما» در انتخابات اخیر گذاشت. شخصیت «دیوید» بسیار قاطع و باهوش و درعین حال مهربان و دوستداشتنی طراحی شده است.
در هر دو فصل ـ که داستانهایی کاملاً متفاوت دارند ـ پیروزی در هر دو عملیات، بهخصوص در برابر دشمنانی که تا بالاترین سطوح حاکمیت (از جمله همسر رییس جمهور) را هم شامل میشود، بر مبنای دو عنصر مهم شکل میگیرد: یکی جانآوری و وفاداری «جک» (مأمور امنیتی) با اتکا به همکاری برخی دوستاناش در واحد ضدتروریستی در عین کارشکنیهای رؤسایش، و دیگری «صداقتِ» دیوید با مردم در حدی که این صداقت تقریباً همهی نزدیکاناش را نیز کلافه میکند و از او میراند. البته این صرفاً داستان یک سریال است و احتمالاً تصویر چنین دنیایی (صداقت در سیاستورزی با پذیرفتن همهی پیامدهایش) برای خودِ جامعهی امریکا هم خیالانگیز باشد، ولی در هر حال آنچه در فصل اول جانِ رئیس جمهور آینده و در فصل دوم امنیت کشور را نجات میدهد، همین دو عنصر است: بیباکی و جسارتِ وفادارانهی جک و راستگفتاری و راستکرداری دیوید با خانواده، کارمندان و مردماش.
آنها که این سریال را دیدهاند، یادشان هست که این روراستی، بهخصوص در مقابل رسانهها و پشت رسانهها یعنی مردم، نقش اساسی در روند داستانها و حل نهایی مشکلات در دقیقهی ۹۰ ایفا میکند. بیصبرانه منتظرم تماشای فصل سوم این سریال را هم شروع کنم.